بــــله !!!
...
... بـــا شـــما هستـــم! . . . .
هیچـــی...
فقط خــــوش بـــحالتـــان
میدونی دیشب به چی فکر می کردم ؟ به اینکه که چقدر دلم واسه صدات تنگ شده .
از وقتی فراموشم کردی
زیباتر شدی!
دروغگوها را باید فراموش کرد!
امشب اعتراف می کنم
به تنها دروغی که گفتم:
من نیز فراموشت خواهم کرد!!!
فقط غروب جمعه نیست که دلگیر است کافیست دلت گیر
باشد...!!!
کاش بودی...
ای کاش بودی تا می دیدی...
چگونه ثانیه های بی تو بودنـم دقیقه میشوند!
ای کاش بودی و میدیدی...
چگونه چشمانـم از ته دل فریاد میزنند!
و ای کاش بودی و میدیدی...
چگونه بیقرار توام!
بیقرار تویی که لـحظه ای از عمرت را به سالها خواستنم ندادی!
بیقرار توام که واژهی انتظار را برایم همیشگی کردی!
و خستهام از همیشهای که همیشه تو را در آن نـخواهم داشت!
بنگر که بزرگتـرین آرزوی من چه کم حرف است
تـــــــو!!!
پر از بغضم.......
" شانه ات " ساعتی چند رفیق ؟
گاهی دست " خـــودم " را می گیرم
می برم هوا خوری
" یــاد " تو هم که همه جا با من است
" تنــهایــی " هم که پا به پایم میدود...
میبینی؟ وقتی که نیستی هم جمعمان جمع است!!!
امان از این بوی پاییز و آسـمان ابری
که آدم نه خودش میداند دردش چیست
و نه هیچکس دیگری .....
فقط میدانی که هر چه هوا سردتر میشود
دلت آغوش ِگرمتری می خواهد...!
به هر کس می گویم " تو" ...
به خودش می گیرد !
نمی داند !
برای من ..
هیچ کس ...
" تـــــــــــــــــــــو " ..
نمی شود!!
در همین حوالی کسانی هستند
که تا دیروز میگفتند: بدون تو حتی نفس هم نـمیتوان کشید...
اما امروز در آغوش دیگری نفس نفس میزنند...
بگـــذار آغوشم بـــرای همیشه یخ بـــزند . . .
نمی خواهم کـــسی شـــال گردن اضافی اش را
دور گـــردن احســـاسم بیاندازد . . . !
احساس میکنم بد بازی رو باختم...حواست هست!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خدایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــامن یارت بودم...نه حریفت
بی تو
نه بوی خاک نجاتم داد،
نه شمارش ستاره ها تسکینم...
چرا صدایم کردی ؟
چرا ؟
مـهـربـانـی تـا کـــــــی ؟؟
بـگـذار سـخـت باشم و سـرد !!
بـاران کـه بـاریــد... چـتـر بـگـیـرم و چـکـمـه!!!
خـورشـیـد کـه تـابـیـد... پـنـجـره ببـندم و تـاریـک !!!
اشـک کـه آمـد... دسـتـمـالـی بـردارم و خـشـک !!!
او کـه رفـت
نـیـشخـنـدی بـزنـم و سـوت.
سادگی جرم است ! و من مجرم سابقه دار...
چقدر سخته که من انقدر دلتنگُ خسته م از این همه بازی های تکراری...
اما اون بی خبر از تک تک اشکایی از دوریش میریزم...
میشنوی چه آوایی دارد...
این چک چک ریز ریز باران از ناودان دل من...
خیلی تنهام. چرا هیچ کس و ندارم باهاش درد دل کنم؟؟؟ دلم میخواست یکی و داشتم همه حرفامو بهش میزدم. چراتنها عزیزم باید تنهام بذاره؟؟؟؟؟؟؟
خدایا ای كاش منم همانند او سنگین دل بودم و امروز این چنین آزرده خاطر نبودم
ایـن روزهــا وقــتی بـوی ســـــــــیگار می دهــم....
پـــــدرم دیــگر بـه مـن چشـــــــم غــره نـمیرود...!
شـایـد گمــان می کــند خطــــــر ســرطان از...
عـــــــطر تـو بـر لباســـــم کـــــــــمتر اســـت...!!!
بوسه هایش طعم سیگار می داد...
بعد رفتنش...
تعداد صفحات : 5